loading...
دلنوشته ها
نیما بازدید : 4 یکشنبه 19 آبان 1392 نظرات (0)

 

دست به دامان گلی گشته ام کز دل بیمار من آگاه نیست  

یا که رها کرده دل وجان من یا که مرا سوی دلش راه نیست

طوق حریمش به تن انداختم بر در کویش بشدم روز و شب

خون، قلم و صفحه دل دفترش نقش نینداخت در آن تاب و تب

کاش مرا سوی رهش راه بود طوقی طاق نگهش می شدم

مویه کنان برپر دیوار دل،  بوف مناجات شبش می شدم

دیده زبس با گنه آمیخته، مانده  ز دیدار جمالش شده

بی پرو بال و نگه آویخته، آه دلم تنگ نگاهش شده

مرده دلم بس که به بیراهه رفت یار مگر چاره کارم کند

شوق وصالش یکی از روزها بی خبر و عاشق و زارم کند

   

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 12
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 32
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1
  • بازدید ماه : 1
  • بازدید سال : 6
  • بازدید کلی : 127