آن شب که سیل اشکم از گونه شد روانه
بر درگهت فتادم با حال عاشقانه
حال خوشی گرفتم هرگز ندیده بودم
اشکم گواه آن بود از لطف تو نشانه
آرام گشتم آن شب زین لطف و دلنوازی
قلبم شکست به یادت ناگه چه بی بهانه
گفتم شفاعتم کن دیگر نمانده طاقت
جزتو ندیده بودم یاور دراین زمانه
باتو دوباره گفتم اصرار غربتم را
باعشق تو نهادم سر رو به سوی خانه
گر تو مدد نمایی دوری اثر ندارد
سستم حمایتم کن زیباترین ترانه
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت